معنی خرت هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو
خرت هاکردن
خرناس کشیدن به هنگام خواب
ادامه...
خرناس کشیدن به هنگام خواب
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرخ هاکردن
سرخ کردن، برشته کردن
ادامه...
سرخ کردن، برشته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرید هاکردن
خریدن، خرید کردن
ادامه...
خریدن، خرید کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرمن هاکردن
جداسازی شلتوک از ساقه، آماده کردن خرمن
ادامه...
جداسازی شلتوک از ساقه، آماده کردن خرمن
فرهنگ گویش مازندرانی
خله هاکردن
ازدیاد، افزایش بارآوری زراعت
ادامه...
ازدیاد، افزایش بارآوری زراعت
فرهنگ گویش مازندرانی
درست هاکردن
بزک کردن دختران و زنان، ساختن و تعمیر کردن، هدیه
ادامه...
بزک کردن دختران و زنان، ساختن و تعمیر کردن، هدیه
فرهنگ گویش مازندرانی
درد هاکردن
پودر کردن، خرد کردن
ادامه...
پودر کردن، خرد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشت هاکردن
دشت کردن، مسطح کردن، اولین وجه دریافتی از کسب روزانه، کشمکش و مرافعه را به اوج رساندن
ادامه...
دشت کردن، مسطح کردن، اولین وجه دریافتی از کسب روزانه، کشمکش و مرافعه را به اوج رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
سری هاکردن
از پرحرفی حوصله کسی را سر بردن
ادامه...
از پرحرفی حوصله کسی را سر بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چرب هاکردن
چرب کردن
ادامه...
چرب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شرک هاکردن
بریدن رگ اصلی پاشنه ی پا و از حرکت انداختن طرف مقابل
ادامه...
بریدن رگ اصلی پاشنه ی پا و از حرکت انداختن طرف مقابل
فرهنگ گویش مازندرانی
قرق هاکردن
اماکنی را از ورود و دخالت یا استفاده غیر، مانع شدن
ادامه...
اماکنی را از ورود و دخالت یا استفاده غیر، مانع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فرت هکاردن
پرت کردن
ادامه...
پرت کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کره هاکردن
بچه زاییدن، کرایه کردن
ادامه...
بچه زاییدن، کرایه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
کفت هاکردن
گفتاری از روی تحکم و تحقیر به دیگری، نوعی نفرین است به معنای کوفت گرفته
ادامه...
گفتاری از روی تحکم و تحقیر به دیگری، نوعی نفرین است به معنای کوفت گرفته
فرهنگ گویش مازندرانی
گرد هاکردن
گرد کردن، جمع و جور کردن، پیرامون زمین و جایی را با دیوار
ادامه...
گرد کردن، جمع و جور کردن، پیرامون زمین و جایی را با دیوار
فرهنگ گویش مازندرانی
خرت بکاردن
صدایی که در اثر کشیدن اجسام بر زمین بلند شود
ادامه...
صدایی که در اثر کشیدن اجسام بر زمین بلند شود
فرهنگ گویش مازندرانی
چرخ هاکردن
کارد و چاقو را با چرخ تیز کردن، تفرج کردن
ادامه...
کارد و چاقو را با چرخ تیز کردن، تفرج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرت هکاردن
بریدن، صدای کشیدن چیزی بر زمین
ادامه...
بریدن، صدای کشیدن چیزی بر زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
پرچ هاکردن
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
ادامه...
هموار کردن چاله های ایجاد شده در اثر جای پا در شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
خرش هاکردن
صرفه جویی کن، خورشت درست کردن
ادامه...
صرفه جویی کن، خورشت درست کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خره هاکردن
انبار کردن
ادامه...
انبار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
خر هاکردن
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
ادامه...
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
آرد هاکردن
آرد کردن، آسیاب کردن غلات
ادامه...
آرد کردن، آسیاب کردن غلات
فرهنگ گویش مازندرانی
پرتوهاکردن
پرتاب کردن
ادامه...
پرتاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرت هکاردن
پودر کردن، ریز ریز نمودن
ادامه...
پودر کردن، ریز ریز نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت هاکردن
روی گرداندن، مجازا: گریختن و فرار کردن در جنگ و نزاع
ادامه...
روی گرداندن، مجازا: گریختن و فرار کردن در جنگ و نزاع
فرهنگ گویش مازندرانی
تیت هاکردن
باز کردن پشم یا پنبه
ادامه...
باز کردن پشم یا پنبه
فرهنگ گویش مازندرانی
تری هاکردن
راندن
ادامه...
راندن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترترهاکردن
صدای مقطع و بریده که نشان خرابی وسیله ای یا چیزی است
ادامه...
صدای مقطع و بریده که نشان خرابی وسیله ای یا چیزی است
فرهنگ گویش مازندرانی
ترت هکاردن
تحریک کردن، وسوسه کردن
ادامه...
تحریک کردن، وسوسه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ترش هاکردن
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
ادامه...
اخم کردن، عبوس شدن، بازگرداندن مقداری از غذا از معده به
فرهنگ گویش مازندرانی
جفت هاکردن
دو چیز را به یکدیگر نزدیک کردن، میزان نمودن مگسک تفنگ با
ادامه...
دو چیز را به یکدیگر نزدیک کردن، میزان نمودن مگسک تفنگ با
فرهنگ گویش مازندرانی
جرت هکاردن
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
ادامه...
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
هره هاکردن
از خود راندن و دور کردن
ادامه...
از خود راندن و دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی